-
صفحه ی آخر
پنجشنبه 17 مردادماه سال 1387 19:07
این وبلاگ رو ایجاد کرده بودم تا به شکلی یک بایگانی برای خاطراتم باشه تا بدونم زندگیم چطور گذشت. اما هر کاری می کنم نمی تونم بنویسم. نمی تونم از اتفاقات روزانه ام بنویسم. بنابراین به کار این وبلاگ پایان می دم. اما به زودی و قطعا وبلاگ تاسیس می کنم که اتفاقات روزانه ام رو بنویسم. از تمامی دوستانی که در این مدت کوتاه به...
-
صفحه ی پنجم (درد)
سهشنبه 25 تیرماه سال 1387 20:18
درد ۱-چه دردآوره که یه بچه ی ۶ ساله که از یک مشکل جسمی رنج می بره؛ می خواد دلیل و علت مشکلش رو بدونه تا شاید راهی برای خلاصی ازش پیدا کنه و برای همین خودش رو با بچه های دیگه مقایسه می کنه، اما دوست نداره کسی از این موضوع مطلع بشه. ۲-چه دردآوره که یک مرد کارگر با سه بچه ی دانش آموز؛ فقط ۸۰۰ هزار تومن پول برای رهن خونه...
-
صفحه ی چهارم (روزهای پر از اضطراب)
چهارشنبه 5 تیرماه سال 1387 16:08
1-بعضی وقت ها یک نفر راست راست می ایسته جلوی روت و بهت توهین می کنه. اما تو نمی خواهی جوابش رو بدی. نمی خواهی پرده از ما بین شما برداشته بشه. فکر می کنی ممکنه بعدها با هم برخورد داشته باشید و اون روز شرمنده می شی. اما توهین تا جایی ادامه پیدا می کنه که دیگه طاقتت تموم می شه و جواب طرف رو می دی اما تا جای ممکن از توهین...
-
صفحه ی سوم (چند موضوع متفاوت)
پنجشنبه 30 خردادماه سال 1387 13:14
چند موضوع متفاوت ۱-زنها معتقدند که در طول تاریخ همواره به اونا ظلم شده وتوانایی های اونا نادیده گرفته شده و اون طور که باید به کار گرفته نشده. زنها خواهان تساوی حقوق؛ آزادی ؛ قدرت انتخاب و استقلال بوده و هستن و این موارد براشون به صورت یک ارزش دراومده. مردها نیز معتقدند که در طول تاریخ همواره کارهای بزرگ رو اونا انجام...
-
صفحه ی دوم (ذهن پریشان من)
سهشنبه 21 خردادماه سال 1387 18:26
ذهن پریشان من ۱- یادمه سال کذشته این موقع ها طرفدار کمونیسم و اندیشه های کمونیستی شده بودم. مثل کمونیست ها فکر می کردم و حتی مثل کمونیست ها صحبت می کردم . مهمترین دلیلش شاید تاثیر زیادی بود که وضعیت زندگی مردم اطرافم و مشاهده ی فقر و تبعیض و بی عدالتی بود. مدتی که گذشت و بیشتر به اصول و عقاید کمونیسم آگاهی پیدا کردم...
-
صفحه ی اول (تولد وبلاگ)
یکشنبه 19 خردادماه سال 1387 18:44
تولد وبلاگ ۱-سلام سلام و سلام. بالاخره پس از مدتها وبلاگ نویسی تصمیم گرفتم که یه وبلاگ تاسیس کنم و این وبلاگ رو تا مدت ها حفظ کنم تا یه زندگی نامه ی مختصر و یا یک شرح برای افکار و کارهایی که کردم باشه. ۲-چند مدته که زندگیم عوض شده. شاید جرقه ی این تغییر در سخنان دوستم محسن باشه که از تابستان سال قبل بعد از چند سال...