این وبلاگ رو ایجاد کرده بودم تا به شکلی یک بایگانی برای خاطراتم باشه تا بدونم زندگیم چطور گذشت. اما هر کاری می کنم نمی تونم بنویسم. نمی تونم از اتفاقات روزانه ام بنویسم. بنابراین به کار این وبلاگ پایان می دم. اما به زودی و قطعا وبلاگ تاسیس می کنم که اتفاقات روزانه ام رو بنویسم.
از تمامی دوستانی که در این مدت کوتاه به وبلاگ من سر زدن و به ویژه بیاندیش عزیز تشکر می کنم. به خودم قول می دم قبل از ایجاد وبلاگ جدید خوب فکر کنم و کارم رو درست انجام بدم.
رضازاده دوپینگی
اصلا معروف شده
جهان پهلوان؟
پهلوان پنبه بیشتر بهش میاد
همین وبلاگ رو ادامه بده
مگه چه مشکلی داره
گاهی اوقات احتیاج به یه آدمی داری٬
یه دوستی
که وایسته رو به روت
که توی چشمات نگات کنه و محکم بزنه تو گوشت
که تو٬ صورتت خم شه و دستت رو بذاری روی گونهت و دوباره نگاش کنی
ببینی که خشمگینه٬
ببینی که از دستت عصبانیه
توی اخم صورتش ببینی که دوستت داره
ببینی که دوستته.
که نگاش کنی٬ همونجوری که دستت روی صورتیه که اون بهش کشیده زده٬
که بهت بگه « تو چته؟ بسه٬ به خودت بیا .. تو چته .. »
که سرت فریاد بکشه ..
که تو یه هو بلرزی٬
که بری بغلش٬
که بغلت کنه٬
همون دستی که کوبید تو صورتت رو بذاره رو سرت٬ توی موهات٬
که سرت رو فشار بده توی گودی شونش٬
که تو چشمات رو ببندی٬
روی شونهش گریه کنی٬
بلرزی٬
و با خودت فکر کنی که « تو واقعاً چته .. »
میبینمت